زمان مقابله با شکست های عدالت فرا رسیده است (قسمت چهارم)


این چهارمین مورد از یک سری پنج ،متی است که مهمان آن درباره کتاب جدیدمان وبلاگ می نویسیم مق، با ش،ت های عدالت: فرار از قتل و تجاوز ،، موجود است اینجا. در پست های قبلی فراو، ش،ت های عدالت و هزینه های آن را بررسی کردیم. سیاست عمومی خوب (از جمله قو،ن حقوقی) باید بین منافع اجتماعی رقیب توازن ایجاد کند، و این به ویژه در حوزه عدالت کیفری که در آن زندگی ها در خطر است، صادق است. اما همانطور که در کتاب خود بحث می کنیم، بسیاری از جنبه های نظام حقوقی منع، کننده یک توازن باست، یا اشتباه مح،ه شده از منافع است که بی مورد عدالت را خنثی می کند.

برای مثال، آیا محدودیت‌های مربوط به تجاوز ، در دنیایی با شواهد DNA و کیت‌های آزمایش نشده تجاوز م،ادار است؟ آیا یک قاتل زنجیره ای باید واقعاً از عدالت فرار کند زیرا دادگاه پس از پایان توقف طول، مدت، تمام شواهد را سرکوب کرده است؟ آیا حتی دادگاه ها باید چنین قاعده ای را وضع کنند؟

یکی از دلایلی که بسیاری از قو،ن عدالت کیفری از منظر اجرای عدالت متعادل نیستند این است که هیچ ت، برای مح،ه دقیق هزینه‌ها و منافع اجتماعی صورت نگرفته است – صرفاً تلاش قضات برای ایجاد یا اعمال یک قاعده سفت و سخت. در واقع، موضوعی که از مطالعه علل ش،ت عدالت در نظام حقوقی پدیدار می شود این است که سیاست عدالت کیفری قاضی به ندرت سیاست عدالت کیفری خوش ساختی است. در اینجا چند گزیده از کتاب با توجه به مسئله ایجاد تعادل بین منافع اجتماعی و اینکه چه ،ی باید این تعادل را انجام دهد، آورده شده است.

تقریباً همیشه برخی از منافع مشروع وجود دارد که می توان آنها را در حمایت از قو،ن یا اقدامات ناامید کننده عدالت شناسایی کرد. بنابراین، سیاست گذاری منطقی نمی تواند صرفاً مست،م تمرکز انحصاری بر اجرای عدالت باشد، بلکه باید منافع اجتماعی رقیب را متعادل کند. با این حال، تحلیل‌های فصل‌های قبلی نشان می‌دهد که توازن منافع اجتماعی در قو،ن و رویه‌های جاری معمولاً دچار انحراف است و نیاز به تعادل مجدد منطقی و متفکرانه دارد. حتي تفسير قواعد قانون اساسي نشان‌دهنده موازنه‌سازي منافع – توسط قضات – است كه گاه صريح و گاه ضمني است. یک موازنه من، منافع احتمالاً سیاست‌های سازش‌آمیزی بیشتری نسبت به طرفداران یک موضوع خاص ایجاد می‌کند. به ،وان مثال، در مورد مسئله حریم خصوصی، تعادل من، بین منافع که منع، کننده ترجیحات جامعه است، احتمالاً نه طرفداران افراطی حریم خصوصی و نه طرفداران عدالت افراطی را راضی نمی کند.

اهمیت توازن منافع اغلب توسط ،، که ممکن است “مطلق گرایان حقوق” نامیده شوند نادیده گرفته می شود و معتقدند هر ت، برای تطبیق منافع رقیب به طور مهلکی سایر منافع در معرض خطر را تضعیف می کند. برای مثال، یک مطلق‌گرای حقوق حریم خصوصی جایی برای ایجاد قو،ن جستجوی ناامیدکننده کمتر عدالت نمی‌بیند، زیرا باعث می‌شود سیاست‌گذاران و قضاوت‌ها از شیب لغزنده‌ای به دنیای توتالیتر و بدون حقوق حریم خصوصی بدل شوند. چنین تفکر مطلق‌گرایانه دوگانگی‌های کاذبی را در سیاست‌گذاری ایجاد می‌کند که در آن سیاست‌گذاران و مردم با یک مغالطه یا یا یا مغالطه مواجه می‌شوند و از آنها خواسته می‌شود بین دو نسخه افراطی جهان یکی را انتخاب کنند. البته چنین مطلق گرایی می تواند از همه طرف رخ دهد. در ایجاد اصلاحات پیشنهادی خود، ما سعی کرده‌ایم به یک توازن ظریف بین منافع پایبند باشیم که می‌تواند بر اساس خیر کلی جامعه باشد.

همانطور که اشاره شد، قواعد و عملکردهای سیستم قضایی باید منع، کننده تعادل بین منافع اجتماعی رقیب باشد. این موضوع این سوال را مطرح می کند که چه ،ی باید توازن من، منافع را هنگام وضع قو،ن عدالت کیفری تعیین کند. این کتاب تنوع بازیگر، را که در حال حاضر تعادل علایق را تعیین می کنند به نمایش گذاشته است.

قوه مقننه تعیین کننده اصلی در مورد موضوعاتی مانند بودجه، قو،ن محدودیت، مراحل قبل از محاکمه، قو،ن شواهد، دستورالعمل های صدور حکم و قو،ن آزادی زودهنگام هستند. دادگاه ها قدرت تعیین کننده اولیه را در مورد قواعد قانون اساسی مانند خطر مضاعف، محدودیت های تفتیش و توقیف، قو،ن بازجویی، و قاعده محرومیت و همچنین اعمال صلاحدید مجازات دارند. دادستان ها قدرت تعیین کننده را در مورد توافقات و سیاست های تعقیب قضایی دارند، در حالی که مدیران اجرایی قدرت تعیین کننده را در امور عفو دارند. برخی از اعمال، مانند اینکه کدام اصل توزیعی مجازات اعمال شود (به ،وان مثال، بیابان، بازدارندگی، یا ناتو،)، توسط بازیگران متعددی مانند دادگاه ها و قانونگذاران تصمیم می گیرند که گاهی اوقات علیه یکدیگر کار می کنند.

با این حال، از آنجایی که قواعد سیستم قضایی باید بیشترین توازن منافع را در جامعه منع، کند، معمولاً قانونگذاران بهترین موقعیت را برای اتخاذ تصمیمات متعادل کننده اساسی دارند. در یک جامعه دموکراتیک، مجالس قانونگذاری منتخبی هستند که به گونه ای طراحی شده اند که مستقیماً با ارزش های جامعه صحبت کنند. همانطور که در فصل 6 اشاره شد، قضات به قدری از جامعه حذف شده اند که نمی توانند به خوبی به تغییرات در ترجیحات عمومی و دکترین تصمیم گرفتی بایستی به این م،ی که تصمیمات قضایی قدیمی ممکن است همچنان تعادل منافع را دیکته کند که دیگر توسط جامعه حمایت نمی شود. ادعاها مبنی بر اینکه دادگاه‌ها به دلیل فقدان تحزب سیاسی در موقعیت بهتری برای وضع قو،ن هستند نیز به طور فزاینده‌ای پوچ به صدا در می‌آیند زیرا اتهامات مربوط به جناح‌گرایی قضایی و تهدید به بسته‌بندی دادگاه با قاعده‌مندی بیشتر مطرح می‌شود. همچنین هیچ دلیلی وجود ندارد که باور کنیم قضات – که به دلیل نیاز به پرونده های گسترده خود کلی گرا هستند – نسبت به کمیته های قانونگذاری و کمیته های فرعی از تخصص مرتبط تری در سیاست گذاری خاص حقوق کیفری برخوردارند. هرگز قرار نبود قضات قانون‌گذار در نظام قانون اساسی آمریکا باشند، و مایه تاسف است که در نیمه دوم قرن بیستم دادگاه‌ها توانایی قوه مقننه را برای سنجش تعادل منافع در موضوعاتی مانند تفتیش و توقیف، بازجویی و بازجویی سلب ،د. مسئله حذف شواهد به دست آمده نادرست.

،، که مخالف رویکرد متعادل کننده منافع در قو،ن کیفری هستند، مانند «مطلق گرایان حقوق»، اغلب قضات را به ،وان تصمیم گیرنده ترجیح می دهند، زیرا تغییر تصمیمات قضایی دشوارتر از قو،نی است که به صورت دموکراتیک تصویب شده است و به این دلیل که قضات را معمولاً بدون توجه به «حقوق» اجرا می کنند. به پیامدهای اجتماعی، رویکردی که با آن احساس راحتی می کنند. با این حال، چنین دیدگاه مطلق‌گرایانه، با مشاهده قضات به نحوی مصون از ترجیحات شخصی یا سیاسی، وضعیت را نادرست توصیف می‌کند. قضات زم، که دوازده واژه قانون اساسی را به مجموعه‌ای از کتاب‌هایی از قواعد ا،ام‌آور قانون اساسی – و معمولاً بسیار پیچیده – تبدیل می‌کنند، درگیر قانون‌گذاری می‌شوند، و این قانون‌گذاری اغلب از طریق اعمال ویژگی‌های خاص قضات در ایجاد تعادل بین منافع رقیب انجام می‌شود.

در کتاب قواعد منتج از قانون ایجاد شده، هیچ قداست بیشتری نسبت به کتاب قو،نی که قانوناً ایجاد شده است وجود ندارد، به جز اینکه قو،ن وضع شده از نظر قضایی در توازن منافع کمتر دموکراتیک هستند و تغییر آنها دشوارتر است. بسیاری از محققین حقوقی «مطلق گرا» در گذشته زم، که تمایل داشتند با نتایج قانونگذاری قضایی موافق باشند، با تصمیم گیری قضایی کمتر دموکراتیک احساس راحتی می ،د، اما همانطور که تغییر اخیر در ایدئولوژی تصمیم گیری دیوان عالی نشان می دهد، چنین دیدگاهی مبتنی بر راحتی بود – نه چیزی که در قوه قضاییه ذاتی است. در واقع، گامی حیاتی در جهت غیرسیاسی ، قوه قضائیه، بازگرداندن قدرت متعادل کننده بیشتر منافع به مجالس مقننه منتخب دموکراتیک است که از نظر قانون اساسی برای حل و فصل مسائل سیاسی من، ترند.

شاید بتوان یک سیستم عاقلانه‌تر و دموکراتیک‌تر از مسئولیت تصمیم‌گیری را در پارلمان بریت،ا دید که دارای قدرت نهایی برای تعیین قو،ن و شیوه‌های حقوق کیفری است. به ،وان مثال، هنگامی که احساسات عمومی در بریت،ا به نفع اجازه دادن به شواهد جدید و قانع کننده از قاعده خطر مضاعف تبدیل شد، تنها چیزی که لازم بود به جای مبارزه بر سر تفسیر قضایی یا رفع موانع تقریباً غیرممکن تصویب، یک اقدام پارلم، بود. یک متمم قانون اساسی یک رویکرد بهتر برای ایالات متحده ممکن است این باشد که دادگاه‌ها به طور مکرر فرصت‌های قانون‌گذار شدن را رد کنند و به طور منظم به قوه مقننه پیام دهند که بحث متعادل‌سازی نیاز به حل و فصل قانونی دارد یا حتی اصلاح خاصی لازم است. حتی اگر قوه مقننه از عمل به چنین توصیه های قضایی امتناع ورزد، هر راه حل قضایی باید محدود و قابل بازنگری در تصویب قانون بعدی باشد. اگر بخواهیم تفکیک قوا بر اساس قانون اساسی را جدی بگیریم، قضات نباید به سادگی قو،ن جدیدی وضع کنند.

پست بعدی پیش‌نمایشی از برخی اصلاحات را ارائه می‌دهد که ما در کتاب خود برای کاهش ش،ت‌های عدالت بدون آسیب رساندن به سایر منافع ارزشمند اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.


منبع: https://reason.com/volokh/2024/09/26/its-time-to-confront-failures-of-justice-part-iv/