آ،ین پست من در مورد کتاب جدیدم تقارن اساسی در مورد اینکه چگونه ترجیح تقارن در عمل عمل می کند بحث شد. همچنین پیشنهاد کرد که ترجیح تقارن در حال حاضر یکی از ویژگیهای نامطلوب قانون ما است: این ارزشی است که در عمل تفسیری معاصر تجسم یافته است، نه با وضوح و دقت کافی.
اما اگر تقارن قبلاً بخشی از عمل تفسیری است، آیا این عمل موجه است؟ در واقع، همانطور که اشاره کردم، حداقل سه مجموعه از ملاحظات نظری متعارف از ترجیح فهم متقارن قانون اساسی حمایت می کنند.
اول، ترجیح تقارن با ویژگی قانون اساسی ما مطابقت دارد. ما چیزی را داریم که برخی از محققین آن را «چارچوب» قانون اساسی می نامند: در ا،ر موارد، قانون اساسی ما، بر خلاف برخی دیگر در سراسر جهان، ساختار اساسی ،ت ما را بدون ارائه جزئیات زیادی در مورد عملکرد عملی آن ترسیم می کند.
این ویژگی بی پایان ممکن است بخشی از دلیلی باشد که چرا دادگاه ها چنین اهمیتی را در تفسیر قانون اساسی ایالات متحده قائل شده اند. اما همچنین از اعمال این کارکرد تفسیری به گونهای پشتیب، میکند که به اختلافات به جای فرونشاندن آنها احترام بگذارد. تقارن این هدف را برآورده میکند: تفسیر را به سمت حفظ چارچوب برای ادامه رقابت سیاسی به جای حل و فصل دعواهای سیاسی فوری سوق میدهد.
علاوه بر این، چارچوبی که قانون اساسی ما ایجاد می کند، فراتر از ویژگی چارچوب خود، جهت گیری خاصی دارد. قانون اساسی ایالات متحده بهجای حذف انتخابهای اساسی از روی میز، رویههای دموکراتیک را برای حل و فصل هر گونه تضاد سیاسی اساسی که پیش میآید، تجویز میکند. البته استثنائاتی وجود دارد، اما همانطور که جان هارت الی چهل سال پیش در ک،یک خود استدلال کرد دموکراسی و بی اعتمادیاین جهت گیری رویه ای کلی به این م،ی است که احکام قضایی ضد ا،ریت زم، که به جای جایگزین ، آن به روند سیاسی کمک می کنند، به بهترین وجه با ویژگی خود قانون اساسی مطابقت دارد.
در طول دوره ای که الی به صورت گذشته نگر نظریه پردازی کرد، مهمترین تحریفات دموکراتیک مربوط به نژاد و سایر هویت های تحت ستم بود، بنابراین دیوان عالی می توانست با بررسی دقیق قو،نی که به ضرر آن گروه ها بود، به روند سیاسی کمک کند.
امروزه مشکلات پیش داوری و زیان پابرجاست و مق، با آنها از وظایف مهم قانون اساسی است. اما مهمترین تحریف در روند سیاسی متفاوت است. این دیگر حذف سیستماتیک برخی از گروههای قابل شناسایی از مشارکت سیاسی نیست، بلکه در عوض شدت درگیری سیاسی بین ائتلافهای سیاسی رقیب – و در واقع بین دو ائتلافی که تا حدی خود را م،ع منافع اقلیتهای کلیدی (مانند اقلیتهای نژادی و ، میدانند) است. برای دموکرات ها و سنت گرایان مذهبی برای جمهوری خواهان). بنابراین، در شرایط معاصر، نظریه فرآیند سیاسی باید از تلاشها برای کاهش تحزب قانون اساسی با حمایت از تفاهمهای متقارن حمایت کند.
مجموعه دوم از دلایل نظری برای تقارن بسیار به اخلاقیات نقش قضایی مربوط می شود، ی،ی انتظارات اخلاقی متعارفی که نقش قضات را در جامعه ما نشان می دهد.
قضات نباید طرفداران نتیجه محور باشند. آنها قرار است پرونده ها را بر اساس اصول و نه ترجیحات تصمیم گیری کنند. اما در محیط کنونی، اصول قضات نمی تواند کمتر از نتایج پرونده خاص آنها جناحی باشد. در واقع، دو دیدگاه رقیب قانون اساسی که در پست اولیه خود ترسیم کردم، اساسا بسته های آماده ای از مواضع هستند که اه، کلیدی سیاسی را وارد قانون اساسی می کنند. از آنجا که وارد ، ترجیحات حزبی به قانون اساسی از این طریق کمتر از دستیابی به نتایج مبتنی بر نتیجه در موارد خاص با نقش قضایی در تضاد نیست، در عوض، پایبندی به نقش اجتماعی من، قضات باید آنها را به سمت تقارن سوق دهد.
این استنباط به درک این پیشنهاد تأثیرگذار هربرت و،، کمک می کند که قانون اساسی مست،م آن است.اصول خنثیو،، با وجود تمام تأثیرگذاری ایدهاش، هیچ معیار روشنی برای بیطرفی ارائه نکرد، و هیچ نظریهای در مورد اینکه چه زم، باید و نباید بیطرفی را بر ارزشهای رقیب اولویت دهد، ارائه نکرد. براون در مقابل هیئت آموزش هیچ اصل بی طرفی از قانون اساسی را در بر نداشت.
تفسیر متقارن این مشکلات را کنار می گذارد. اول از همه، شکل بی طرفی که آن را تشویق می کند، تقارن بین حادترین ت،یمات اجتماعی و ایدئولوژیک معاصر است، به ویژه آنهایی که دو حزب عمده را از هم جدا می کنند. بنابراین، تقارن معیار بی طرفی را که و،، از قلم انداخته بود، ارائه می دهد. با این حال، در عین حال، از آنجا که تقارن به ،وان یک اولویت درجه دوم به جای یک قاعده سخت و سریع عمل می کند، قضات وقتی معتقدند قانون اساسی به وضوح پاسخ متفاوتی را دیکته می کند، نیازی به پیگیری آن ندارند. بر این اساس، برخی از مواضع، مانند پذیرش مستمر جداسازی نژادی قانونی در زمان و،،، حتی اگر با توجه به برخی از ت،یمبندیهای اجتماعی موجود در آن زمان متقارن باشند، باید ش،ت بخورند.
جدا از نظریه فرآیند سیاسی و اخلاق نقش قضایی، اصالت گرایی از تفسیر متقارن نیز پشتیب، می کند. در واقع، ترجیح تقارن باید دو نظریه اصالت گرایی معاصر را با هم متحد کند.
از یک سو، به اصطلاح اصیلگرایان جدید، منطقهای از «ساخت و ساز“که در آن قضات درجه ای از قضاوت را اعمال می کنند زیرا “تفسیر” تحت اللفظی قانون اساسی نمی تواند پاسخی قاطع ارائه دهد. اصالتاً در این اردو استدلال می کنند که در مواردی مانند مواردی که م،ای اصلی قانون اساسی مشخص نشده است، قضات باید از بالاترین سند پیروی کنند. در عوض، آنها باید به “روح” قانون اساسی احترام بگذارند، زیرا “حرف” آن تمام می شود دو دانشمند آن را قرار دهید.
اردوگاه مخالف استدلال می کند که چنین ساخت و سازهای پر ارزشی هدف اصل گرایی را که حذف قضاوت های ذهنی با ا،ام قضات به جای م،ای تاریخی قانون اساسی است، ش،ت می دهد. اصیلهای این راه راه م،عان را استدلال میکنندروش های اصلیآنها استدلال می کنند که قضات باید ابهامات قانون اساسی را با استفاده از روش های تفسیری که خود تدوین کنندگان قانون اساسی پیش بینی می ،د، حل کنند.
اگرچه این گونههای رقیب اصالتگرایی مخالف یکدیگر هستند، باید در تقارن همگرا شوند. در مورد «روح» قانون اساسی – ارزشهای سطح بالاتری که به درستی سند را متحرک میکنند – نگر،های کمی برای تدوینکنندگان اهمیت بیشتری نسبت به اجتناب از حزبگرایی قانون اساسی یا آنچه تدوینکنندگان آن را «جناحگرایی» میخواندند، داشت. بنابراین، تفسیر متقارن به داور، که در منطقه ساختوساز کار میکنند، راهی مشخص برای پیشبرد نگر، دوران کادربندی متحرک در مورد اجتناب از حزبگرایی خورنده میدهد.
همانطور که برای اصالتهای روشهای اصلی، آنها میتوانند از تقارن در شیوههای تفسیری دوران کادربندی حمایت کنند. برخلاف امیدهای تدوینکنندگان، حزبگرایی حاد تقریباً بلافاصله به،وان یکی از ویژگیهای تعیینکننده جمهوری اولیه ظاهر شد، اما دیوان عالی به رهبری مارشال، با اجتناب از حزبگرایی آشکار قانون اساسی و در عوض از تفاهمهای غیرقطبیسازی در جنبههای مهم، پاسخ داد. علاوه بر این، یکی از راههای انجام این کار، تحمیل محدودیتهای متقارن بر رویههایی بود، مانند تعقیب کیفری برای جنایات قانون عرفی یا خیانت «سازنده» که تهدیدی برای ایجاد چرخههای فرسایشی از مجازات سیاسی بود. بنابراین، احکام دادگاه مارشال از پذیرفتن تفسیر متقارن به ،وان روشی اصیل برای تفسیر حمایت می کند که حتی اصیل گرایان بدبین به «منطقه ساخت و ساز» نیز می توانند آن را تأیید کنند.
در مجموع، حداقل سه مجموعه از ملاحظات نظری به طور گسترده پذیرفته شده – جهت گیری دموکراتیک قانون اساسی، اخلاقیات نقش قضات، و اصالت قانون اساسی- همگی در صورت امکان از درک متقارن قانون اساسی حمایت می کنند.
اما اگر تفسیر متقارن از نظر نظری بر اساس همه این مب، توجیه شود، قضات را به چه مواضعی تشویق میکند؟ دو پست آ، من چند نمونه را ارائه می دهد.
منبع: https://reason.com/volokh/2024/11/26/theoretical-reasons-to-favor-symmetry/